تازه از حموم اومدیم بیرون منو و ریحانه.
واسش سوپ گرم کردم داره با خرگوشش می خورهخودمم یه قوه ریختم و لم دادم رو مبل و همین الان تمومش کردم
امروز کلاس عکاسی دارم و باید یه ت به خودم بدم
دو ساعت دیگه باید برم و تا اون موقع خونه رو مرتب کنم و غذا بدرستم و ریحانه هم ببرم خونه خواهر جان
دی روز نمایشگاه کتاب بودیم با بچه ها و ساره و مامان هر چند با وجود بچه خسته شدیم ولی ارزششو داشت و واسه خودمون و بچه ها کتاب خریدیم
امروز یکم بی حوصله بودم که تا شب ان شاءالله درستش می کنم و روزمو می سازم.
مادرشوهر امروز مشرف شدن به کربلا براش آرزوی سلامتی دارم و امیدوارم این سفر نصیب ما هم بشه و اون امام هدایت مارو هم بطلبن. .
پنج شنبه و جمعه گذشته هم رفتم مطب پدرشوهر از کلاشون عکاسی و فیلمبرداری کردم و بخاطرش دستمزد گرفتم و این روحیه مو خیلی خوب کرد
به امید دستمزدهای بیشتر و پول های کلان تر
درباره این سایت